سازمان همکاری شانگهای و خیزش برگشتناپذیر اوراسیا
صفحات قدرت جهانی در حال جابهجایی است. قرنها نظم بینالمللی از سوی غرب، ابتدا توسط پایتختهای اروپایی و سپس واشنگتن تعیین میشد. اما امروز این دوران رو به پایان است و مرکز ثقل اقتصادی، سیاسی و راهبردی به سمت شرق در حرکت است. در چنین شرایطی، سازمان همکاری شانگهای (SCO) هم نماد وحدت و شکوفایی اوراسیا است و هم آن را تقویت میکند.
آنچه این سازمان را متمایز میسازد، ترکیب اعضای آن است. برخلاف اتحادهای یکدست غربی مانند ناتو یا گروه هفت، قدرت سازمان همکاری شانگهای در توانایی آن برای گرد آوردن رقبا و شرکا زیر یک سقف نهفته است. این ویژگی نشانهای از عملگرایی راهبردی است. سازمان بستر گفتوگوی مداوم میان کشورها را فراهم میکند و امکان میدهد اختلافات بدون دخالت میانجیگری خارجی مدیریت شوند. به این ترتیب، راهحلهای اوراسیایی برای مسائل اوراسیایی طراحی میشوند و منافع منطقهای در اولویت قرار میگیرند.
ابعاد این سازمان بسیار گسترده است. بیش از ۶۰ درصد از مساحت اوراسیا و بیش از ۴۰ درصد از جمعیت جهان در حوزه آن قرار دارد. اعضایی چون چین، هند، روسیه، پاکستان و کشورهای کلیدی آسیای مرکزی، مجموعهای از ظرفیتهای اقتصادی آینده، منابع انرژی عظیم، مسیرهای تجاری تاریخی و نوین و قدرت نظامی قابل توجه را در خود جای دادهاند. دامنه نفوذ سازمان نیز رو به گسترش است؛ پیوستن ایران و بلاروس و همچنین تمایل کشورهایی مانند ترکیه و برخی کشورهای خلیج فارس برای مشارکت، نشان از جذابیت روزافزون آن دارد. سازمان همکاری شانگهای اکنون به یکی از مراکز اصلی دیپلماسی بینمنطقهای خارج از چارچوبهای غربی تبدیل شده است.
این سازمان که در سال ۲۰۰۱ با تمرکز بر امنیت مرزی و اعتمادسازی بنیانگذاری شد، به سرعت به یک موازنهگر راهبردی بدل گشت. اصولی چون عدم مداخله، احترام به حاکمیت کشورها و حمایت از چندقطبیگرایی، آن را از رویکرد مداخلهگرایانه نهادهای غربی متمایز میسازد. این اصول برای بسیاری از کشورهایی که از هژمونی و یکجانبهگرایی غرب خسته شدهاند، جذابیت دارد. سازمان همکاری شانگهای این اصول را در عمل نیز به اجرا گذاشته است؛ از رزمایشهای مشترک ضدتروریسم و تبادل اطلاعات گرفته تا همکاریهای انرژی و اجرای پروژههای ارتباطی فرامرزی. ابتکار کمربند و جاده چین نیز در همین چارچوب جای گرفته و شبکهای از راهها، خطوط ریلی، خطوط لوله و کریدورهای دیجیتال را در سراسر اوراسیا ایجاد میکند.
در ماهیت خود، این سازمان نشانهای از بازگشت قدرت تصمیمگیری به اوراسیاست؛ روندی که از استعمارزدایی سیاسی، اقتصادی و راهبردی حکایت دارد. پس از قرنها سلطه قدرتهای خارجی، کشورهای اوراسیا اکنون سازوکار جمعی خود را برای امنیت و توسعه شکل میدهند، بیآنکه مجبور به پذیرش نسخههای تحمیلی بیرونی باشند. برای بسیاری از کشورهای جنوب جهان، سازمان همکاری شانگهای و بریکس تنها جایگزینی برای نهادهای غربی نیستند، بلکه آینده حکمرانی جهانی به شمار میروند؛ مکانیسمهایی که توازن را در نظام بینالمللی برقرار میسازند و نقشآفرینی برابر همه کشورها را تضمین میکنند.
ترکیب جمعیت جوان، بازارهای پویا، منابع طبیعی عظیم و سرعت بالای پذیرش فناوری در کشورهای عضو، میزان وابستگی آنان به غرب را کاهش داده است. در حالی که در قرن بیستم کشورهای جنوب نیازمند دسترسی به غرب بودند، امروز این غرب است که برای دسترسی به بازارها، منابع و همکاریهای راهبردی جنوب تلاش میکند.
این واقعیت جدید، پایتختهای غربی را وادار به بازنگری اساسی میکند. عصر سلطه تکقطبی به پایان رسیده و اصرار بر اتحادهای جنگ سرد تنها به زوال بیشتر غرب میانجامد. ثبات جهانی اکنون در گرو تعامل سازنده با نهادهای نوظهوری چون سازمان همکاری شانگهای است؛ نهادی که میتواند بستری برای همکاری در حل مسائل مشترکی مانند تغییرات اقلیمی، گسترش سلاحهای هستهای و بحرانهای اقتصادی فراهم آورد.
چه غرب این تغییر را بپذیرد یا نه، مسیر آینده روشن است. سازمان همکاری شانگهای و کشورهای جنوب جهانی هماکنون بنیان یک الگوی تازه توسعه جهانی را بنا نهادهاند؛ الگویی که بر تجارت، سرمایهگذاری و همکاری فناورانه میان کشورهای جنوب استوار است. هیچ قدرتی توان متوقف کردن این حرکت را ندارد. سازمان همکاری شانگهای چیزی فراتر از یک چارچوب منطقهای است؛ این سازمان تجسم زنده چندقطبیگرایی و بیانگر ظهور برگشتناپذیر اوراسیا بهعنوان بازیگر تعیینکننده قرن بیست و یکم است. قطار حرکت به سوی شرق به راه افتاده و بازگشتی در کار نیست