چرا آمریکا و غرب علاقه زیادی به ایفای نقش «قربانی» دارند؟
«رام امانوئل» سفیر آمریکا در ژاپن روز پنجشنبه هنگام بازدید از منطقه «فوکوشیما» گفت پیشبینی میکند چنانچه موضوع ممنوعیت واردات غذاهای دریایی از سوی چین به صورت یک مناقشه به «سازمان تجارت جهانی» کشیده شود، واشنگتن از توکیو حمایت کند. او حتی تا آنجا پیش رفت که به اقدام چین برای حفاظت از سلامت مصرف کنندگان، برچسب «اجبار اقتصادی علیه ژاپن» زد. بی پرده باید گفت، او معتقد است چین در حال «ارعاب» ژاپن با استفاده از ابزارهای اقتصادی است. اما او عمدا به این نکته اشاره نکرد که دلیل این رویکرد خود ژاپن بوده که اجبارا تخلیه پساب هستهای به دریا و آلوده نمودن محیط زیست دریایی را انجام داده و در عوض چهره ژاپن را به عنوان یک قربانی ترسیم کرد.
این ماجرا خود گویای همه چیز است. با توجه به موضوع تخلیه فاضلاب هستهای نیروگاه فوکوشیما به دریا، ژاپن به شکلی واضح طرف متجاوز و چین یکی از طرفهایی است که مورد تهدید واقع شده است. اما در روایت ایالات متحده و غرب، چرا مرتکبان جنایت به قربانی تبدیل میشوند و از همراهی بینالمللی برخوردار میگردند؟
سفیر ایالات متحده علت و معلول این ماجرا را در هم آمیخته و اتهامات متقابلِ بیاساسی را طبق سنت دیرین آمریکا و غرب که در آن جای متهم و قربانی عوض میشود، مطرح ساخته است.
طی سالهای اخیر کشورهای غربی که متکبرانه به عنوان «قدرتهای بزرگ» عمل کردهاند، حالا خود را به شکلی تمام عیار به عنوان قربانی جا زده و درباره مورد «اجبار» و «ارعاب» قرار گرفتن شکایت دارند امری که عجیب به نظر میرسد. مزایای بلوک غرب به رهبری آمریکا از حیث اقتصادی، نظامی یا سیاسی کاملا مشهود است. با اینکه این مزیتها در دورههای مختلف نوسان داشته اما از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا کنون به طور کلی به دست آنها بوده است.
به عبارت دیگر، آنها در هر زمینهای بزرگتر هستند. آنها فقط بقیه را میترسانند و عاشق ترساندن دیگران هستند. این به مانیفست اصلی هژمونی ایالات متحده و غرب تبدیل شده است. طی سالهای گذشته، نمونههای فراوانی از مداخله، ارعاب، اجبار و حتی تجاوز مستقیم علیه دیگر کشورهای مستقل به ثبت رساندهاند.
حالا آنها پی در پی از شکواییه و اتهامات «مورد ارعاب واقع شدن» توسط دیگران از جانب دیگران حرف میزنند. این رویکرد تناقضی فاحش با تاثیر حقیقی دارد که آنها با واقعیت سیاستهای بینالمللی بر جای گذاشتهاند. در جهان غرب این رویکرد به عنوان «سرزنش قربانی» مشهور است. وقتی آمریکا و غرب مدعی هستند که مورد ارعاب یا آسیب قرار گرفتهاند بخاطر آن نیست که آنها در واقع صدمه دیده یا مورد بی عدالتی قرار گرفتهاند بلکه به دلیل آن است که آنها نیات شیطانی دارند. از سوی دیگر، برای ایالات متحده و غرب، رویکرد «سرزنش قربانی» همچنین شکلی از جنگ شناختی تلقی میشود. مثال واضح شرح دهنده این رویکرد را میتوان در نشست «گفتگوی شانگری-لا» در اوایل ماه ژوئن امسال جستجو کرد جایی که «لوید آستین» وزیر دفاع آمریکا در سخنرانی خود سه بار از واژه «ارعاب» و پنج مرتبه از «اجبار» استفاده کرد و همه آنها مستقیم یا غیرمستقیم متوجه چین بود؛ آن هم به راحتی با فراموشی این حقیقت که این ناوهای هواپیمابر جنگندههای ایالات متحده هستند که در نزدیکی چین مداما به تحریک آن میپردازند. منطق راهزنی آنها مشهود است. وقتی نوبت به سیاهنمایی و اهریمننمایی چین میرسد، استاندارد جهان غرب میتواند به راحتی آب خوردن عوض شود البته بسته به منافع آنها.
فاقد منطق بودن منطق آنهاست، فاقد دلیل بودن دلیل آنهاست و فاقد قوانین و مقررات بودن قاعده آنهاست. از سوی دیگر، ذهنیت به اصطلاح «قربانیِ» آمریکا و غرب همچنین شکلی از مقاومت علیه روندهای غالب زمانه محسوب میشود. تا اندازهای اضطرابی که کشورهای غربی دارند ممکن است کاملا در معرض دید قرار نگیرد. به دنبال پیروزی در جنگ سرد و برای مدتی قابل توجه پس از خاتمه آن، کشورهای توسعهیافته از تسلطی بیرقیت در شکلدهی روند بینالملل بهره بردند.
در نتیجه بسیاری از نخبگان غربی طبیعتا بر این باورند که قوانین بینالمللی باید کاملا در خدمت منافع آنها باشد و بدون شک حق اولویت توسعه آنها را به آنها ببخشد.
با این وجود، با توجه به اینکه گرایش تاریخ به سوی یک جهان چندقطبی است، نظم بینالمللی که پیش از این تحت تسلط آمریکا بود، به شکلی اجتناب ناپذیر دستخوش تغییراتی شده است.
بنا بر این در ظاهر ممکن است اینگونه به نظر برسد که آنها در حال رد کردن ظهور تدریجی چین در عرصه مرکزی جهان باشند اما با نگاهی عمیقتر متوجه میشویم آنها پر از هراس از ورق خوردن صفحه تاریخ و ورود به یک دوره جدید هستند. از این منظر، مشخص است چرا آمریکا و کشورهای غربی در حال انجام نهایت تلاش خود هستند.
نهایتا بخاطر آن است که آنها در حال تجربه یک عدم تعادل روانی به دلیل تغییر توزان قدرت میان شرق و غرب هستند.
آنها نگرانند که چین و دیگر اقتصادهای نوظهور وقتی قدرتمند شوند ممکن است بر هژمونی غرب تاثیر گذاشته یا آن را از بین ببرند.
بنا بر این، آنها تلاش میکنند خود را به صورت قربانی ترسیم کنند تا سیاست مهار و سرکوبِ چین خود را در تلاش برای فریب جهان، مشروع جلوه دهند. اصطلاحی است که میگوید «دلیلی واقعی برای اعزام ارتش نیاز است». آمریکا و غرب به عنوان یک متجاوز ستمگر به دنبال سر هم کردن یک «دلیل واقعی» برای خودشان هستند. در حالی که تاکتیکهای مختلف را به کار میگیرند و استاد لفاظی هستند، نیات اصلیشان که پنهان نگاه داشتهاند، مدتهاست برملا شده است. اما باید گفت بعید است تلاشهای آنها به نتایج مطلوب برسد.