پشت پرده گرانی قیمت «آیفون۱۶ ای» در اروپا
یک دستگاه آیفون۱۶ ای (16e) کاملاً نو در حال حاضر با قیمت ۴۴۹۹ یوان (۶۲۷.۷۲ دلار) در وبسایت اپل چین به فروش میرسد که با نرخ کنونی تقریباً معادل ۵۷۵ یورو (۶۷۶ دلار) است اما اگر وارد یک فروشگاه اپل در بروکسل شوید، قیمت دقیقاً همان مدل از ۷۱۹ یورو شروع میشود که بیش از ۱۰۰۰ یوان بالاتر از چین است. بررسی فروشگاههای اپل ایالات متحده نیز نشان میدهد که قیمت این گوشی از ۵۹۹ دلار در این کشور شروع میشود که شکاف قیمت آن با اروپا را بیشتر میکند.
تفاوت قیمت این گوشی تنها به طور تصادفی و در اثر تعرفه یا مالیات بر ارزش افزوده رخ نداده است. همین الگو در مورد تعداد بیشمار دیگری از کالاهای مصرفی روزمره نیز تکرار شده است. یک جفت دسته کنسول نینتندو مدل «جوی-کان» در چین کمی بیش از ۶۰۰ یوان اما در اروپا ۸۹.۹۹ یورو است که حدود ۱۰۰ یوان بیشتر از چین است. یک چراغ پنکه سقفی ساده ممکن است در چین حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ یوان (حدود ۴۰ تا ۵۰ یورو) فروخته شود، اما در یک فروشگاه بلژیکی، یک چراغ مشابه معمولاً تقریباً دو برابر این قیمت و در حدود ۸۰ تا ۱۰۰ یورو به فروش میرسد.
در مورد دوچرخه نیز همین طور است. در خیابانهای بروکسل، یک دوچرخه بدون دنده ساده بیش از ۲۰۰ یورو قیمت دارد که برای بسیاری از جوانان بلژیکی، پول کمی نیست. ماتیاس ۲۵ ساله که به تازگی فارغالتحصیل شده، با وجود خریدن یک دوچرخه دست دوم باز هم مجبور شده ۱۲۰ یورو بپردازد که برای او یک هزینه قابل توجه است. جای تعجب نیست که او و دوستانش دوچرخههایشان را مانند داراییهای ارزشمند قفل میکنند. در مقابل، دوچرخههای اشتراکی تقریباً همه جا در چین وجود دارند و اغلب بدون قفل و زنجیر بیرون مغازهها و آپارتمانها میتوانید آنها را پیدا کنید.
همه این موارد نشان میدهد که کالاهای صنعتی مورد استفاده روزمره مردم در اروپا به طور قابل توجهی گرانتر از چین و ایالات متحده هستند. برخی ممکن است با بیتفاوتی دلیل آن را ناشی از واقعیت اقتصادی ساده «دستمزدهای بالاتر، اجاره بهای بالاتر، مالیات بالاتر و هزینههای لجستیک بالاتر» عنوان کنند اما این تنها بخشی از داستان را توضیح میدهد. ارزانتر بودن آیفون۱۶ ای در ایالات متحده نسبت به اروپا به روشنی نشان میدهد که بالاتر بودن هزینهها به تنهایی همه چیز را در مورد این گرانیها توضیح نمیدهد.
پشت پرده این شکافهای قیمتی چیست؟ برخی اقتصاددانان اروپایی در این مورد به الگویی اشاره میکنند که بسیاری در اروپا ترجیح میدهند آشکارا در مورد آن صحبت نکنند. به گفته آنان «این قاره سریعتر از هر جای دیگری در جهان توسعهیافته از تولید صنعتی فاصله گرفته است.»؛ به عنوان مثال، آلمان که از نظر تاریخی قدرت صنعتی اروپا بوده است، در سال ۱۹۹۱، بیش از ۳۳ درصد از کل اقتصادش را صنعت تشکیل میداده اما تا سال ۲۰۰۹، این میزان به کمتر از ۲۴ درصد کاهش یافته و حتی پس از سالها تلاش برای احیای تولید، اکنون هنوز در حدود ۲۶ درصد است که بسیار کمتر از دوران اوج صنعتی این کشور به شمار میرود.
در بلژیک، داستان حتی تلختر است. سهم صنعت از تولید ناخالص داخلی بلژیک از ۲۶ درصد در اواسط دهه ۱۹۹۰ به کمتر از ۱۹ درصد در سال ۲۰۲۳ کاهش یافته است. این کاهش نشاندهنده تعطیلی کارخانهها، از رده خارج شدن ماشینآلات و انتقال فرصتهای شغلی از کارخانهها به پیشخوانهای خدمات و دفاتر اداری بوده است. این الگو در میان تمام اقتصادهای بزرگ اتحادیه اروپا صادق است و میتوان دید که با کوچک شدن صنعت، بخش خدمات گسترش پیدا کرده و اکنون حدود ۷۰ درصد از اکثر اقتصادهای کشور را تشکیل میدهد.
روی کاغذ، این فرایند بخشی از تکامل یک اقتصاد مدرن است. بزرگتر بودن بخش خدمات اغلب به عنوان نشانه پیشرفت، استانداردهای زندگی بالاتر و مشاغل هوشمندتر و انعطافپذیرتر در نظر گرفته میشود. امروز در خیابانهای بروکسل، برلین یا پاریس به ندرت شاهد رفت و آمد کارگران کارخانهها هستید. همان افرادی که زمانی پیچ و مهرههای خط مونتاژ را سفت میکردند، اکنون یا با تبلت کار میکنند و یا مشتریان را در مورد برنامههای بیمه و تأمین منابع مالی برای وام مسکن راهنمایی میکنند.
چه کسی ترجیح میدهد که به جای یک مشاور کت و شلوار یک مکانیک با لباسهای کثیف باشد؟ برای بسیاری، این تغییرات، رؤیایی بوده که به حقیقت پیوسته است اما با خالی شدن کارگاههای تولیدی در اروپا، هزینه کالاهای صنعتی مورد استفاده روزمره مردم به طور مداوم در کشورهای اروپایی افزایش یافته است. با کاهش تولید کارخانههای این کشورها، محصولات مورد نیاز مردم باید از چین یا کشورهای جنوب شرق آسیا وارد شود و هر مرحله از این زنجیره تأمین کمی به قیمت محصول خواهد افزود و در نهایت این محصول با قیمت گرانتر به مصرفکننده تحویل داده میشود.
داستان اروپا یک درس روشن برای چین دارد. امروز برچسب «ساخت چین» به معنای کیفیت قابل اعتماد و قیمت بینظیر است اما چین نیز به سرعت در حال تغییر است و آسمانخراشهای پرزرق و برق و شرکتهای خدماتی پررونق، تمام شهرهای بزرگ آن را پر کردهاند. فارغالتحصیلان جوان دانشگاه پیوسته بیشتر کار با لپتاپها و استودیوهای طراحی را به کار کردن در کارخانهها ترجیح میدهند. درست است که هیچکس نباید مجبور باشد تا آخر عمر «پیچ باز و بسته کند» اما باید در نظر داشت که کارگران چینی نیز شایسته حقوق منصفانه، حمایت قوی از نیروی کار و شرایط کاری بهتر هستند.
یک چالش عمیق این خواهد بود که چگونه یک پایگاه صنعتی سالم و رقابتی را حتی با گسترش بخش خدمات همچنان حفظ کرد؟ چگونه میتوان از تکرار اشتباهات اروپا اجتناب ورزید و از طی کردن یک روند صنعتزدایی خیلی سریع مشابه این کشورهای اروپایی پرهیز کرد و نگذاشت تا ادامه یافتن بیش از حد آن باعث شود خانوارها برای کالاهای مورد نیاز روزمره خود مجبور به پرداخت قیمتهای بالاتر شوند؟ هر کشوری که رؤیای دست یافتن به رفاه بلندمدت را دارد، نباید روشهای تولید را به دست فراموشی بسپارد. نیازی نیست که یک نگاه رمانتیک به مشاغل صنعتی داشته باشیم اما در عین حال نباید اجازه داد که این مشاغل به طور کامل از بین بروند.
درسی که باید از قیمت گرانتر آیفون ۱۶ ای در اروپا گرفت، این است که ارزش واقعی یک اقتصاد فقط به دفاتر شیک و اسلایدشوهای پیشرفته نیست بلکه در خروجی ملموس و باثبات کارخانهها و کارگاههای تولیدی نهفته است. جهش بزرگ بعدی اقتصاد چین از رها کردن کارخانهها به سمت کافیشاپها حاصل نخواهد شد، بلکه از برقراری یک تعادل مناسب در پرورش کارگران و پاداش دادن به مهارتهای آنها حاصل میشود و باید اطمینان حاصل کرد که وقتی یک فارغالتحصیل جوان دوچرخه یا آیفون برای خودش میخرد، به خوبی آگاه است که پشت قیمت مقرون به صرفه این کالاها، یک پشتوانه صنعتی قدرتمند و مقاوم وجود دارد که کل سیستم را فعال نگه میدارد