بازنگری «اجماع پکن» در مواجهه با چالشهای ضد جهانیسازی
جهانیسازی اقتصادی در حال حاضر با ناملایماتی شدید دست و پنجه نرم میکند.
«اجماع واشنگتن» که زمانی از سوی ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی به عنوان الگوی استاندارد توسعه تبلیغ میشد، نه تنها جذابیت خود را برای بسیاری از کشورهای در حال توسعه از دست داده، بلکه در حل چالشهای داخلی کشورهای توسعهیافته نیز ناکارآمدیاش آشکار شده است.
در میانه افزایش گفتگوها درباره یافتن راهحلهایی که با واقعیتهای ملی هماهنگتر بوده و پاسخگوی بهتری به نیازهای داخلی باشند، برخی ناظران بار دیگر به «اجماع پکن» ـ اصطلاحی که بیش از دو دهه پیش توجه جهانیان را جلب کرد ـ بهعنوان رویکردی احتمالی برای مقابله با چالشهای جهانی امروز روی آوردهاند.
در سال ۲۰۰۴، «جاشوا کوپر رامو»، از شرکت مشاورهای «کیسینجر آسوشیتس»، اصطلاح «اجماع پکن» را به عنوان توصیفی برای مدل توسعه اقتصادی چین مطرح کرد؛ مدلی که بهویژه برای کشورهای در حال توسعه، بهعنوان جایگزینی در برابر «اجماع واشنگتن» در نظر گرفته میشود.
نوآوری، توسعه و خودمختاری سه اصل اساسی «اجماع پکن» هستند. چین با پایبندی به این اصول، به شکلی کارآمد از فرصتهای ارائه شده توسط جهانیسازی اقتصادی، دستیابی به رشد اقتصادی سریع و ثبات اجتماعی بلندمدت بهره برده است.
«اجماع پکن» چکیدهای است از تجربه موفق یک کشور در حال توسعه دیرصنعتیشده که با مشارکت فعال در جهانی سازی، توانسته است به پیشرفت سریع دست یابد. اصولی که در آن مطرح شده، کماکان از ارزشی منحصربهفرد برخوردارند، بهویژه در دورانی که روند جهانیسازی اقتصاد با چالشهایی فزاینده روبروست.
اولا، اگرچه جهانیسازی اقتصادی با چالشها و موانع متعددی روبهروست و اوضاع جهان همچنان نابسامان است، اما اصول کلی صلح و توسعه بدون تغییر باقی ماندهاند.
تنها با نوآوری مستمر میتوان «خلأهای» ناشی از گذار قدرت و رکود نهادی را پُر کرد و تنها از رهگذر توسعه پایدار است که میتوان با «کسریهای» فزایندهای که در پی چالشهای روزافزون و پیچیده به وجود آمدهاند، مقابله کرد.
ثانیا، عدم قطعیتها و خطرات جدید همچنان در جهان در حال بروز و ظهور هستند. نه انتظار منفعلانه برای حل شدن خودکار مسائل راهحل موثری است، و نه بازگشت به ذهنیت دوقطبی دوران جنگ سرد میتواند کارساز باشد.
فقط با ترغیب جستوجو و نوآوری در ساختار قواعد و نهادهای جهانی، و ایجاد بستری برای آزمایشهای گسترده است که میتوان راهکارهای عملی برای گذار از این تحول بینظیر جهانی کشف کرد.
ثالثا، امروزه که کشورهای جهان با چالشهای عمیق در مدیریت داخلی دستوپنجه نرم میکنند، دیگر نمیتوان به سادگی حل تعامل پیچیدهی مسائل قدیم و جدید را به «خوداصلاحی نظام» واگذار کرد. همچنین نباید اجازه داد قدرتهای هژمونیک به صورت مستقیم و سلطهگرانه، زمینهساز آشوب و تفرقهای تازه شوند و از این طریق، مشکلات ساختاری و عمیق خود را پنهان کنند. در عوض، لازم است نوآوری و توسعه چنان در هم تنیده شوند که با ایجاد اساسی استوار، هم از پراکندگی منافع کاسته شود و هم زمینه برای مواجهه مؤثر با چالشهای موجود فراهم گردد.
رابعا، رفتار هژمونیک برخی قدرتهای بزرگ در عرصه بینالمللی به عامل کلیدی بیثباتی کنونی در سطح جهان تبدیل شده است. ممکن است برخی مدعی شوند که این صرفا «نتیجه» تصمیم گیری مستقل است که تا حد زیادی انجام شده است، اما در واقع عکس آن درست است. تصمیمگیری مستقل واقعی به معنای تمین منافع خود با هزینه کردن دیگران نیست، چرا که چنین رویکردی فقط بحرانهای موجود را عمیقتر میکند. در واقع، حفظ و گسترش روابط و همکاریهای چندجانبه، پیشنیاز ضروری برای اتخاذ تصمیمات مستقل محسوب میشود.
چین در جهان امروز به گشایش سطح بالا و ترویج توسعه برد-برد برای تمامی کشورها پایبند باقی مانده است. چین همچنان بر حمایت از چندجانبهگرایی واقعی و گسترش همکاری با شرکای بیشتر برای ترویج جهانیسازی اقتصادیای فراگیر و سودمند برای همگان پایبند خواهد ماند. این رویکرد، بینشهایی بهموقع و ارزشمند درباره نقش بالقوه «اجماع پکن» در کمک به حل مسائل دنیای امروز ارائه میدهد.
چین به عنوان یک کشور در حال توسعه بزرگ مستمرا از توسعه مشترک و مسئولیت پذیری مشترک پشتیبانی کرده است.
در دنیای که از پیش به شدت در هم تنیده شده، جایی برای ساختن «حیاطی کوچک و دیواری بلند» که تنها بر اساس منافع شخصی باشد، وجود ندارد. مسائل اقتصادی و تجاری نباید به طور دلخواه سیاسیسازی یا امنیتی شوند. این اقدامات به عنوان اقداماتی برای تامین «امنیت» معرفی میشوند، اما در واقعیت، با اصول پایه اقتصادی در تضاد هستند و نوعی جهانیزدایی را نشان میدهند که تنها موجب بروز آشفتگی بیشتر در سطح جهانی خواهد شد.
چین هیچگاه توسعه داخلی و توسعه بینالمللی را به شکلی ساده از هم تفکیک نکرده است. برعکس، همواره در پی ایجاد رابطهای سازنده و سودمند متقابل میان این دو حوزه بوده است.
تجربه موفق چین آشکارا نشان میدهد که جهانیسازی اقتصادی یک جریان تاریخی غیرقابل بازگشت است. اگرچه این روند ابتدا توسط کشورهای غربی آغاز و برای مدتها تحت سلطه آنها بود، اما مشارکت فزاینده کشورهای بیشتر – چه به صورت انفعالی و چه فعال – جهانیسازی را بازتر و متنوعتر ساخته است.
این دگرگونی، فرصتی گستردهتر و شرایطی مطلوبتر برای کشورهای در حال توسعه دیرصنعتیشده فراهم میسازد تا با استقلال عمل، مسیرهای توسعه مختص به خود را برگزینند.